وقتی كه باد می آمد آواز شن درهای بسته را دربانی می كرد در پشت بسته ی درها ،‌شن پهلو گرفت و ما از نان و روزنامه سخن كردیم تنهایی قدیمی دنیا در حركت ریه هامان در سینه ها تنفس می شد زندانیان شن وقتی كه باد می آمد از نان و روزنامه سخن كردند چه تابناك بود طعام ما

تاريخ : جمعه 21 تير 1392برچسب:, | 10:1 | نويسنده : نازنین |

روسریت را درست ببند، لباس هایت پوشیده باشد، آرایش نکن، حتی اگر راه دارد زیبا هم نباش! دخترک... پنهان کن خویش را دخترک... در دانشگاه هزاران خواستگار داری اما خواستار یک شبند! در خیابان هزاران راننده شخصی داری اما مقصد همه مکان خالیست و بس...! کمی نگاه کن در میان دوستانت برادرها داری، باور می کنی؟! روی خوش نشان بده تا ببینی این برادرها چگونه هم خوابت خواهند شد! دخترک... روز به روز می ترسی، آزرده خاطر می شوی، کمی که فکر کنی لرزه بر تنت می نشیند! از دید مردم اینجا...! زشت باشی هرزه ای! اگر زیبا فاحشه! اگر اجتماعی برخورد کنی خراب! و اگر سرد باشی می گویند قیمتش بالاست! دخترک... اینجا زن بودن دل شیر می خواهد؛ باید مرد باشی اگر بخواهی زن باشی$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$



تاريخ : پنج شنبه 6 تير 1392برچسب:, | 22:55 | نويسنده : نازنین |

 

نگـــــــران نباش،حــــال مـــن خـــــــوب اســت بــزرگ شـــده ام …دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــومآمـوختــه ام، که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش ” زندگیست ”آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای ” نبــودنـت ” تنگ نشــــود…راســــــتی، بهتــــــــــر از قبل دروغ می گویــــم…” حــــال مـــن خـــــــوب اســت ” … خــــــوبِ خــــوب…...



تاريخ : دو شنبه 3 تير 1392برچسب:, | 10:56 | نويسنده : نازنین |