تاريخ : جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:, | 8:39 | نويسنده : نازنین |

 



تاريخ : پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, | 10:9 | نويسنده : نازنین |

 

I Miss You


You are there
And I am here
Thinking about how much
I love you

Thinking about how much
I respect you

Thinking about how much
I miss you

You are there
And I am here
Thinking about how much
I cannot wait
Until we are together again

Thinking about how much
I will appreciate
More than ever
The time
We will spend together

I love you

دلتنگ توئم

تو آن جایی
و من اینجا
در این فکر
که تا چه حد دوستت دارم

در این فکر
که تا چه حد برایم با ارزشی

در این فکر
که تا چه حد دلتنگ توئم

تو آن جایی
و من اینجا
در این فکر
که تا چه حد در اشتیاقِ
با دیگر
در کنار تو بودنم

در این فکر
که چگونه بیش از همیشه
قدر آن زمان
که در کنار هم خواهیم بود را
خواهم دانست

دوستت دارم


 



تاريخ : چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:, | 17:34 | نويسنده : نازنین |

 



چه عاشقانه است این روزهای ابری

چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی

چه عاشقانه است شکفتن گلهای اقاقیا

چه عاشقانه است قدم زدن در سر زمین عشق

و من

چه عاشقانه زیستن را دوست دارم

عاشقانه لا لایی گفتن را دوست دارم

عاشقانه سرودن را دوست دارم

عاشقانه نوشتن را دوست دارم

عاشقانه اشک ریختن را...

دفتر عاشقانه ی من پر از کلمات زیبا در نثار

بهترین و عاشقانه ترین کسانم...

و من

عاشقانه می گریم...

عاشقانه می خندم...

عاشقانه می نویسم...

و در سکوت تنهایی عاشقانه می میرم...


تاريخ : دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, | 16:52 | نويسنده : نازنین |

 

همیشه
در بدترین لحظه ها
تنها رها می کنی مراو
بدترینِ لحظه ها
وقتی است
که تو
مرا
تنها رها ميكني
 



تاريخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:, | 16:42 | نويسنده : نازنین |


گفتم خدایا دلگیرم

گفت: حتی از من؟

گفتم خدایادلم را ربوده اند

گفت: پیش از من؟

گفتم خدایا دوری ازمن

گفت: تو یا من؟

گفتم خدایا تنهاترینم

گفت: بیشتر از من؟

گفتم خدایا اینقدرنگو من

گفت: من تو ام تو من!

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

خدا را دوست بدار....

حداقلش این است که یکی را دوست داری

که روزی به او می رسی . . .

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
می نویسم...
می نویسم از تو برای تو و دور از تو ....
بدون هراس از خوانده شدن...
بگذار همه بدانند...

می نویسم برای تو...
برای تویی که بودنت را...
نه چشمانم میبیند...
و نه گوش هایم می شنود...
و نه دستانم لمس می کند...

تنها با شعفی صادقانه ...
با دلم احساست می کنم... !!!!

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

خـــُدایـــــا ....

به تو میسپارمش.....

امّا یه خواهشــــی ازت دارَم... !

یه روزی...

یه جایی...

بغل یه غریبه...

"مســــــــــت مست" بدجـــــــوری یاد مَن بندازش....

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

+خــدارا خدا بــــــودن تنهـــا نکـــرد ...

تنهـــا بــــودن خدا کرد !!

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

میـنویسم
برای تو
دیگران میآیند و میخوانند و میگویند : خوب بود...
اما آنها هرگز نمیدانند چه قدر سخت است
مخاطب نوشته هایت نداند که مخاطب خاص نوشـته های توست

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

خدایـا خیلی هـا دلمو شکسـتن


دیگـه تحـمل نـدارم

شب بـیا باهـم بریم سراغشون، مـن نشونت میدم

تــو ببخـشـشون‬ 



تاريخ : جمعه 20 ارديبهشت 1392برچسب:, | 10:53 | نويسنده : نازنین |


خُــدایـــا!
مَـن دَستـت را خـوانـده امـ...
دَسـتت بَــرای مـَن رو شُـده است!
تـو سمفـونـی ِ زیبـــای ِ شَکسـتن ِ ایــن دل ِ لَعنتــی را دوستـــ داری!
بـــاشـداگـــر تـــو مـی خــواهــی،بــــاشد
مـی شِکنــَـــم
بــــاز هَــم.می شنوی


ایمان می آورم به دوستی
و صداقت قاصدک !
سال هاست که ،
صدایم را شنید ...
نگاهم را خواند ...
محبتم را فهمید ...
غصه هایم را گریست ...
خوشی هایم را خندید ...
و همه شان را رساند به دوردست های خاکستری !
این روزها ، بیشتر از همیشه ،
قاصدک را می خوانم !
و "تو" امروز هر چه قاصدک دیدی ،
جز پیام دلتنگی های من چیزی از او نخواهی شنید !...



"قاصدک" مقبره تنهایی من است....
بهترین رفیق روزهای تنهائیم...!



روزهای انتظار
چه عاشقانه مرا می شکند
و تو چه سرد از من عبور می کنی .....


میخواهم برایت تنهایی را معنی کنم!
در ساحل کنار دریا ایستاده ای ,
هوای سرد ,
صدای موج
انتظار انتظار انتظار
… … به خودت می آیی ,
یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند ,
نه دستی که شانه هایت را بگیرد ,
نه صدای که قشنگ تر از صدای دریا باشد
اسم این تنهایی است....
 



تاريخ : پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392برچسب:, | 16:27 | نويسنده : نازنین |

 

فنجان واژگون شده‌ی قهوه‌ی مرا
بر روی میز تکان داد با ادا
یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی‌ام

تکرارکرد : .. ودرطالع شما
قلبم تپید ریخت عرق روی صورتم
گفتم بگو مسافر من می‌رسدو یا...

با چشم‌های خیره به فنجان نگاه کرد
گفتم چه شد؟! ... سکوت و تکرار لحظه‌ها
آخر شروع کرد به تفسیر فال من
با سر اشاره کرد که نزدیک‌تر بیا
این‌جا فقط دو خط موازی نشسته است

یعنی دو فرد دل‌شده‌ی تا ابد جدا
انگار بی‌امان به سرم ضربه می‌زدند
یعنی که هیچ وقت نمی‌آید او خدا؟

گفتم درست نیست از اول نگاه کن

فریاد زد : ... بفهم! رها کرده او تو را

 


تاريخ : پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, | 20:27 | نويسنده : نازنین |

 



تاريخ : سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, | 10:34 | نويسنده : نازنین |

براي طرفداران عليرضاحقيقي



تاريخ : سه شنبه 3 ارديبهشت 1392برچسب:, | 17:1 | نويسنده : نازنین |