اگر یک بار دیگر به دنیا می آمدم بسیار سبک تر گردش می کردم. در بهار با پای برهنه زودتر به راه می افتادم و در خزان با همان پاها، دیرتر برمی گشتم، بیشتر می رقصیدم شنگول تر اسب سواری می کردم و داوودی های بیشتری می چیدم. نادین استیر

تاريخ : دو شنبه 4 شهريور 1392برچسب:, | 19:19 | نويسنده : نازنین |
پسر داییم عاشق یه دختره بود; خیلی همو دوس داشتن بعد از یه مدت دختره پیچوند رفت با یکی دیگه.... پسر داییم اومده بود پیشم سرشو گذاشته بود رو زانوهام گریه میکرد و میگفت: عشق و عاشقی همش دروغه!!!! دیگه میخوام مثل تو باشم عاشق نشم؛... وابسته نشم؛ پست باشم؛ اشغال باشم؛ عوضی باشم، مثل لاشخورا زندگی کنم!!!! مونده بودم دلداریش بدم یا بزنم لهش کنم!!!!!!!

تاريخ : جمعه 1 شهريور 1392برچسب:, | 18:31 | نويسنده : نازنین |
زندگی به من آموخت كه چگونه گریه كنم اما گریه به من نیاموخت كه چگونه زندگی كنم.....تو نیز به من آموختی چگونه دوست بدارم اما به من نیاموختی كه چگونه تو رو فراموش كنم

تاريخ : پنج شنبه 31 مرداد 1392برچسب:, | 11:27 | نويسنده : نازنین |
بچه ها هیچ وقت گله نکنید ... یکی میگه عشقم عقدکرده یکی میگه بمن خیانت کرده ... هیچ کدومش سخت تر از این نیست که اون بمیره ... عشقت بمیره ... حداقل وقتی زنده ست میتونید براش دعا کنید که خوشبخت باشه ...

تاريخ : دو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:, | 10:33 | نويسنده : نازنین |
تنهایی اونجاش درد داره که روز تولدتو یادش رفته باشه و خودت و با دلیلای بی منطق گول بزنی … تنهایی اونوقتی سخته که بعد ۵سال بشنوی مهم تر از تولد تو توی زندگیش داره و بیکار نیست که یادش بمونه … تنهایی وقتی آدمو میسوزونه که با همه ی اینا بازم دوسش داری و دلتنگشی !

تاريخ : شنبه 26 مرداد 1392برچسب:, | 19:3 | نويسنده : نازنین |
تنهایی … تاوان همه “نه” هایی است که نگفتم تا دل کسی نشکند همه محبتهایی که زیادی هدر دادم تا دلی به دست آورم همه دوستت دارم های آبکی که جدی گرفتم همه سادگی که در این دنیای هزار چهره خرج کردم تنهایی …تاوان همه خوش بینی است که به دنیا و آدمهای این روزها داشتم …

تاريخ : شنبه 26 مرداد 1392برچسب:, | 19:3 | نويسنده : نازنین |
مـے ترسم از نبوבنت و از بوבنت بیشتر…! نـבاشتنت ویرانم میڪنـב وבاشتنت متوقفم…! وقتـے نیستـے ڪسـے را نمـے خواهم و وقتـے هستے تورا میخواهم..! رنگهایم بے تو سیاه است وבر ڪنارت خاڪسترے ام…! خـבاحافظے ات به جنونم میکشـב و سلامت به پریشانے ام…! بے تو בلتنگم وباتو بیقرار… بے توخسته ام وباتو בر فرار…! בرخیال مــלּ بمان… از ڪنار مــלּ برو…!! مــלּ خو گرفته ام به نبوבنت…! از سڪوتم بترس … وقتی ڪـﮧ ساڪـــت می شوم …. لابـב همـﮧ ے בرב בل هایم را بـرבه ام پیش خـــבا … !

تاريخ : شنبه 26 مرداد 1392برچسب:, | 19:2 | نويسنده : نازنین |
در بيارم بخورى؟ . . . . . . . در كه خوردنى نيست عاخه! چى فكر كردى باخودت؟ ميخواى در به اون گندگى رو بخورى؟

تاريخ : پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:, | 19:29 | نويسنده : نازنین |
گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن... میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری... اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!! اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی ...

تاريخ : چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:, | 18:54 | نويسنده : نازنین |
آهایی غریبه.......! کنارش میشینی و فقط با چند آیه قرآن محرمش میشوی! و من........ ومن آشنا با یک دنیا عشق و حسرت به او........ نامحرمم......

تاريخ : دو شنبه 21 مرداد 1392برچسب:, | 10:50 | نويسنده : نازنین |