نگـــــــران نباش،حــــال مـــن خـــــــوب اســت بــزرگ شـــده ام …دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــومآمـوختــه ام، که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش ” زندگیست ”آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای ” نبــودنـت ” تنگ نشــــود…راســــــتی، بهتــــــــــر از قبل دروغ می گویــــم…” حــــال مـــن خـــــــوب اســت ” … خــــــوبِ خــــوب…...



تاريخ : دو شنبه 3 تير 1392برچسب:, | 10:56 | نويسنده : نازنین |

 

برای تو نامه ای می نویسم ...دلتنگی که دست از سر دل بر نمی دارد.دلتنگی که فاصله را نمی فهمد ! نزدیک باشی و اما دور ...دور ...دور !تنها که باشی تمام دنیا دیوار و جاده است .تمام دنیا پر از پنجره هایی است که پرنده ندارند ...پر از کوچه هایی که همه ی آن ها برای رهگذران عاشق به بن بست می رسند ! فکر کن پای این دیوارهای سرد و سنگین چه لیلی ها و مجنون ها که می میرند ! خون بهای این دل های شکسته را چه کسی می دهد ؟!   حالا نشسته ام برایت نامه ای بنویسم .می دانی ،نامه ها می مانند حتی وقتی برای همیشه پنهان باشند و کسی که باید ، آن ها را نخواند ! قرار نیست این را هم بخوانی ...قرار نیست بیقراری ام را بفهمی ! قرار نیست بدانی که چند جای این نامه با اشک خیس شد و چند واژه را پنهان کرد ...قرار نیست بفهمی که دوست داشتن چقدر سخت و عشق چه درد بزرگی است ...قرار نیست که بفهمی چقدر دوستت دارم !و چه اندازه این دوست داشتن پیرم کرد...اما برایت این نامه را می نویسم برای روزی که تو هم دلتنگ باشی ! دلتنگ کسی که دوستش داری...برای روزی که هزار بار پشت پنجره رفته باشی و هزار قاصدک را بوسیده باشی ! برای روزی که به هوای هر صدای پایی تا دم در دویده باشی و با بغضی سنگین در انتظارش نشسته باشی ! برای شب هایی که در تمام فال های حافظ هم خبری از آمدنش نباشد و هزاربار پیراهنش را بوییده باشی ! تو فکر می کنی آن روز چند سال خورشیدی دیگر است ؟آن روز چقدر از هم دور شده باشیم ؟ پای کدام بن بست کنار کدام درخت پایین کدام پنجره برای آخرین دیدار گریسته باشیم ؟  هنوز زود است ...برای تو که از حال دلم غافلی زود است ..نباید بفهمی که این روزها چقدر دلتنگم ...نباید بفهمی که قدم هایم هر روز پیر و پیرتر شده اند ! و هر روز سایه ام ،کمرش خم و خم تر می شود !این روزها برای گریستن دیگر باران را بهانه نمی کنم ...برای بیقراری ام سراغ پنجره ها نمی روم ...وقتی قاصدکی روی شانه ام می نشیند دیگر از تو خبری نمی گیرم شاید نشانی ام را گم کرده ای...گیسوانم یک در میان سپید و سیاهند مثل روزهایی که یک در میان شاد و ناشاد می گذرند! کوچه ها را که نگو ...بی خبرتر از آن می گذرم که پنجره ای برایم گشوده شود ...تکان دستی ، سلامی...خیال کن غریبه ای که او را هیچ کس نمی شناسد !هنوز هم ایستگاه ها را دوست دارم ...نیمکت هایی که بوی تنهایی می دهند .هنوز هم انتظار را دوست دارم .هنوز هم زل می زنم به هر قطاری که می گذرد ...به دست هایی که توی هوا تکان می خورند و به بوسه هایی که میان دود ...گم می شوند ! خوش به حال قطارها همیشه می رسند ...اما من ...هیچ وقت نرسیدم ! هیچ وقت ...تمام زندگی ام فاصله بود ... این نامه باشد برای روزی که یکی از این قطارها مرا هم با خودش برده باشد ...چمدانی پر از نامه جا می ماند برای تو، از مسافری که عمری عاشقت بود ...


تاريخ : یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:, | 9:22 | نويسنده : نازنین |

 

زمانى كه ما مدرسه مى رفتيم، يك نوع املاء بود به نام 'املاء پاتخته اى' ، در نوع خودش عذابى بود اليم! براى كسى كه پاى تخته مى رفت يه حسى داشت تو مايه هاى اعدام در ملاءعام.. و براى همكلاسى هاى تماشاچى چيزى بود مصداق تفريح سالم. :))

 



تاريخ : چهار شنبه 15 خرداد 1392برچسب:, | 11:9 | نويسنده : نازنین |

سلام من بعد مدتها اومدم این امتحانات برای ادم حال میزاره



تاريخ : سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, | 17:9 | نويسنده : نازنین |

 



تاريخ : جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:, | 8:39 | نويسنده : نازنین |

 



تاريخ : پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, | 10:9 | نويسنده : نازنین |

 

I Miss You


You are there
And I am here
Thinking about how much
I love you

Thinking about how much
I respect you

Thinking about how much
I miss you

You are there
And I am here
Thinking about how much
I cannot wait
Until we are together again

Thinking about how much
I will appreciate
More than ever
The time
We will spend together

I love you

دلتنگ توئم

تو آن جایی
و من اینجا
در این فکر
که تا چه حد دوستت دارم

در این فکر
که تا چه حد برایم با ارزشی

در این فکر
که تا چه حد دلتنگ توئم

تو آن جایی
و من اینجا
در این فکر
که تا چه حد در اشتیاقِ
با دیگر
در کنار تو بودنم

در این فکر
که چگونه بیش از همیشه
قدر آن زمان
که در کنار هم خواهیم بود را
خواهم دانست

دوستت دارم


 



تاريخ : چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:, | 17:34 | نويسنده : نازنین |

 



چه عاشقانه است این روزهای ابری

چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی

چه عاشقانه است شکفتن گلهای اقاقیا

چه عاشقانه است قدم زدن در سر زمین عشق

و من

چه عاشقانه زیستن را دوست دارم

عاشقانه لا لایی گفتن را دوست دارم

عاشقانه سرودن را دوست دارم

عاشقانه نوشتن را دوست دارم

عاشقانه اشک ریختن را...

دفتر عاشقانه ی من پر از کلمات زیبا در نثار

بهترین و عاشقانه ترین کسانم...

و من

عاشقانه می گریم...

عاشقانه می خندم...

عاشقانه می نویسم...

و در سکوت تنهایی عاشقانه می میرم...


تاريخ : دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, | 16:52 | نويسنده : نازنین |

 

همیشه
در بدترین لحظه ها
تنها رها می کنی مراو
بدترینِ لحظه ها
وقتی است
که تو
مرا
تنها رها ميكني
 



تاريخ : شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:, | 16:42 | نويسنده : نازنین |


گفتم خدایا دلگیرم

گفت: حتی از من؟

گفتم خدایادلم را ربوده اند

گفت: پیش از من؟

گفتم خدایا دوری ازمن

گفت: تو یا من؟

گفتم خدایا تنهاترینم

گفت: بیشتر از من؟

گفتم خدایا اینقدرنگو من

گفت: من تو ام تو من!

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

خدا را دوست بدار....

حداقلش این است که یکی را دوست داری

که روزی به او می رسی . . .

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
می نویسم...
می نویسم از تو برای تو و دور از تو ....
بدون هراس از خوانده شدن...
بگذار همه بدانند...

می نویسم برای تو...
برای تویی که بودنت را...
نه چشمانم میبیند...
و نه گوش هایم می شنود...
و نه دستانم لمس می کند...

تنها با شعفی صادقانه ...
با دلم احساست می کنم... !!!!

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

خـــُدایـــــا ....

به تو میسپارمش.....

امّا یه خواهشــــی ازت دارَم... !

یه روزی...

یه جایی...

بغل یه غریبه...

"مســــــــــت مست" بدجـــــــوری یاد مَن بندازش....

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

+خــدارا خدا بــــــودن تنهـــا نکـــرد ...

تنهـــا بــــودن خدا کرد !!

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

میـنویسم
برای تو
دیگران میآیند و میخوانند و میگویند : خوب بود...
اما آنها هرگز نمیدانند چه قدر سخت است
مخاطب نوشته هایت نداند که مخاطب خاص نوشـته های توست

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

خدایـا خیلی هـا دلمو شکسـتن


دیگـه تحـمل نـدارم

شب بـیا باهـم بریم سراغشون، مـن نشونت میدم

تــو ببخـشـشون‬ 



تاريخ : جمعه 20 ارديبهشت 1392برچسب:, | 10:53 | نويسنده : نازنین |